امروز زنده ام به ولای تو یا علی ای محمد و ای علی، ای علی و ای محمد، زیر باران بلا و فتنه ها چنگ بر دامانتان زده ام در میانه افسوس و دریغ خسته از همه راههای رفته و نرفته و گمشده در کوره راه زندگی، به درگاهتان آمده ام یا علی، بر آستانه این آستان دست های خالی را به سویت به گدایی دراز کرده ام، فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی! نیستم اما تو در هستم
توی نجف یه خونه بود که دیواراش کاهگلی بود اسم صاحب اون خونه مولای مردا علی بود نصف شبا بلند می شد یه کیسه داشت که بر می داشت خرماو نون و خوردنی هرچی که داشت تو اون می ذاشت راهی کوچه ها می شد تا یتیما رو سیر کنه تا سفره خالیشون رو پر از نون و پنیر کنه شب تا سحر پرسه می زد پس کوچه های کوفه رو تا پر از بارون بکنه باغ های بی شکوفه رو بعد از علی کی میتونه محرم راز من باشه درد دلم رو گوش کنه تا چاره ساز من بشه
نویسنده: گمنانم |
یکشنبه 85 آبان 7 ساعت 9:26 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|